بی‌بی مریم، زنی که ۱۵۰سال زود به دنیا آمد

بی‌بی مریم، زنی که ۱۵۰سال زود به دنیا آمد
قطعا در روزهای اخیر مطالب زیادی راجع به شعار «زن، زندگی، آزادی» خوانده‌اید اما این بار مطلبی برای شما آورده‌ایم که مفهومی ژرف وعمیق‌تر از آنچه تاکنون شنیده‌اید را در بر دارد.
برترین‌ها: قطعا در روزهای اخیر مطالب زیادی راجع به شعار «زن، زندگی، آزادی» خوانده‌اید اما این بار مطلبی برای شما آورده‌ایم که مفهومی ژرف وعمیق‌تر از آنچه تاکنون شنیده‌اید را در بر دارد. متن زیر را بخوانید
بی‌بی مریم بختیاری در سال 1253 در چغاخور بختیاری زاده شد و در خانواده‌ای مبارز و سرشناس پرورش یافت.
پدرش خان بود و در زمان حیات، او را تشویق به آموزش سوارکاری، تیراندازی و خواندن و نوشتن کرد و بعد از فوت پدر، برادرش مشوق او در علم‌آموزی و چنین مهارت‌هایی بود. آموزش کارهایی که در آن دوران هنجارشکنی محسوب می‌شد و قطعا عده‌ای تهی‌مغز معتقد بودند انجام آن برای زن‌ها بی‌حیایی و بی بند و باریست!
بی‌بی مریم، زنی که 150سال زود به دنیا آمد
و همین تفاوت و سبک تفکر خانواده‌اش در اندیشه‌ها و بن‌مایه‌های فکری او نیز تاثیر گذاشت.
لقب بی‌بی به معنی دختر شاه یا خان را پدرش به او داد. وی در نوشته‌هایش ذکر کرده: وقتی سرنوشت زنان بزرگ تاریخ را می‌خواندم می‌گفتم من هم باید یک روز مثل این‌ها ملکه شوم و برای کشورم کاری بکنم!
او از ازدواج اول سه فرزند داشت و وقتی همسرش کشته شد به خانه پدری بازگشت و در سن 24سالگی مجدد ازدواج کرد.
بی‌بی مریم، زنی که 150سال زود به دنیا آمد
این بار چون همسرش مخالف راه او در پشتیبانی از آزادی‌خواهان بود بی‌پروایی کرد و پس از 6 سال زندگی مشترک از او جدا شد. البته دور از تصور نبود! چرا که او مفهوم آزادگی را درک کرده و با وجود همه آداب و رسوم قومی و تعصبات آن زمان که تنها هنر زن را در تعدد فرزندآوری و کارهای روزمره مثل همسرداری و ... میدانستند، برای اهداف بزرگترش محیا شد و به خاطر رسیدن به آن بسیاری از این قواعد را برهم زد!
سپس به اصفهان رفت و خانه‌اش را پایگاه مشروطه‌خواهان و پناهگاه شخصیت‌های مبارزی چون محمد مصدق و علی اکبر دهخدا کرد. او خاطراتش را از کودکی تا آغاز انقلاب مشروطه نوشته که از آثار ماندگار نبرد بختیاری‌ها علیه خودکامگی و نیروهای روس و انگلیس به شمار می‌آید.
بی‌بی مریم، زنی که 150سال زود به دنیا آمد
وی در فتح تهران توسط مشروطه‌خواهان نقش برجسته‌ای داشت و در جنگ جهانی اول از نفوذ و سرمایه مالی خانوادگی‌اش بهره برد و در نبرد با قشون روس و انگلیس و رهایی بخش‌هایی از ایران، کمک‌های بزرگی کرد و آوازه‌اش به عنوان «سردار مریم بختیاری» پیچید.
سرانجام بی‌بی مریم در 63 سالگی در اصفهان درگذشت.

هفت‌خط‌ترین ایرانی تاریخ، سلطان کلاهبردارهای تهران
مهدی بلیغ که به آرسن لوپن ایران مشهور شده، یکی از باهوش‌ترین و زبده‌ترین و در عین حال جسورترین سارقان و کلاهبرداران ایرانی بود که در مورد دزدی‌ها و کلاهبرداری‌های عجیب و حساب شده او، روایت‌ها و داستان‌های بسیاری نقل می‌شود.
برترین‌ها: مهدی بلیغ که به آرسن لوپن ایران مشهور شده، یکی از باهوش‌ترین و زبده‌ترین و در عین حال جسورترین سارقان و کلاهبرداران ایرانی بود که در مورد دزدی‌ها و کلاهبرداری‌های عجیب و حساب شده او، روایت‌ها و داستان‌های بسیاری نقل می‌شود. مهدی بلیغ که حدود ۷۸ سال پیش در شهریار متولد شده بود، مردی بی‌سواد اما باهوش بود و به طرز عجیبی به زبان‌های عربی و انگلیسی تسلط داشت . این نابغه کلاهبردار در کارش از ترفند‌های بسیار زیرکانه و ابتکاری استفاده می‌کرد و خودش می‌گفت از انجام دزدی‌ها و کلاهبرداری‌های پیچیده و برنامه‌ریزی شده لذت می‌برد. در واقع شاید بیشتر این کار‌ها را برای ارضای روحی و روانی خود انجام می‌داد.

هفت‌خط‌ترین ایرانی تاریخ، سلطان کلاهبردارهای تهران
چهل سال پیش در ۲۰ فروردین‌ ماه ۱۳۶۰ روزنامه اطلاعات، در پایین صفحه اول، در تیتر کوچکی خبر از اعدام مهدی بلیغ داد. در صفحه دوم روزنامه، در بخش اخبار داخلی نوشت که او به همراه ۶ قاچاقچی دیگر تیرباران شد. در کنار معرفی افراد اعدامی، مهدی بلیغ را "قاچاقچی و تبهکار سابقه‌دار" معرفی کرد و دلیل اعدامش را اینطور نوشت: "مهدی بلیغ فرزند سید ابوالحسن در دوران طاغوت به جرم ترویج فحشا و قاچاقچیگری و کلاهبرداری و سوابق دیگری از این قبیل، تحت تعقیب قرار گرفته بود و اخیرا هم در امر خرید و فروش مواد مخدر فعالیت شدیدی داشت و چندی پیش با یک کیلوگرم هروئین دستگیر شد".
درباره مهدی بلیغ قصه‌های زیادی گفته و نوشته شده و هر وقت پای کلاه‌ برداشتن یا کلاه‌ گذاشتن و تیزهوشی و زرنگی به میان می‌آید، یادی هم از او می‌شود، کسی که کار نشدنی را انجام می‌داد و در عالم خودش استثنایی بود و ‌توانست با کارهایی که انجام داده همچنان مردم را انگشت به دهان کند و اگر شرط بندی می‌شد که کسی می‌تواند" کاخ دادگستری" را به کسی بفروشد، شاید حتی یک نفر هم حاضر نبود روی احتمال انجام چنین کاری شرط بندی کند.
هفت‌خط‌ترین ایرانی تاریخ، سلطان کلاهبردارهای تهران
مهدی بلیغ کاخ دادگستری را به قیمت ۵۰۰ هزار تومان فروخت
مهدی بلیغ چه کسی بود؟
داستان زندگی مهدی بلیغ یک فیلم یا سریال جذاب شنیدنی است. او سوژه بسیار جذابی برای روزنامه‌نگاران و رسانه‌ها بود. محمد بلوری حادثه نویس و مسعود بهنود از روزنامه‌نگاران شناخته شده ایران از جمله کسانی هستندکه بارها او را از نزدیک دیدند و با او مصاحبه داشته‌اند.
با وجود خبرها و مطالبی که قبل و بعد از انقلاب درباره مهدی بلیغ نوشته شده اما گاهی روایت‌های مختلفی درباره او حتی درباره زمان اعدامش یا حتی فروش کاخ دادگستری منتشر شده‌است و بخش‌هایی از زندگی او همچنان خاکستری است و روشن نیست.
روزنامه اطلاعات در روزی که خبر اعدام او را منتشر کرد، پس از معرفی شش نفری که اعدام شدند، در توضیح و پانوشتی، درباره سوابق مهدی بلیغ دوباره تاکید می‌کند او "از قاچاقچیان حرفه‌ای و دایرکنندکان مراکز فحشا و از کلاهبرداران همه‌فن حریف در دوران طاغوت بود" و می‌نویسد "او چندبار کاخ دادگستری را به ثروتمندان شهرستانی ناآشنا به تهران فروخت" و ادامه می‌دهد که "او عشرتکده در خیابان کاخ (فلسطین فعلی) داشته و دختران جوانی در این میان کشته شدند که معلوم هم نشده او نقشی در قتل آنها داشته یانه."
روزنامه اطلاعات به توانایی او در شناخت قوانین ایران اشاره می‌کند و می‌نویسد "قوانین مالی و مالیاتی را خوب می‌دانسته و امکان محکوم کردن او نبوده‌ است و به عنوان نمونه برای ندادن گمرکی و سود بارزگانی، برای واردات کفش از ایتالیا، لنگه پای راست را از مرز بازرگانی و لنگه پای چپ را از مرز خرمشهر وارد می‌کند بدون آنکه یک شاهی حق گمرکی بدهد" و در پایان می‌نویسد "او به حاکم شرع می‌گفت شما نمی‌توانید مرا اعدام کنید چون در آخرین لحظات هم که باشد فرار می‌کنم".
هفت‌خط‌ترین ایرانی تاریخ، سلطان کلاهبردارهای تهران
این روایت روزنامه اطلاعات چهل سال پیش از مهدی بلیغ است. گفته می‌شود او بارها از زندان یا از دست ماموران پلیس فرار کرده بود اما در بین روایت‌هایی که از کلاهبرداری یا خلاف‌های او نوشته شده به اصطلاح "شاه‌بیت" کارش فروش "کاخ دادگستری" در خیابان خیام بود. روزنامه اطلاعات می‌گوید کاخ را "چندبار" به شهرستانی‌ها فروخت اما سال‌ها بعد در رسانه‌ها گفته شده او در دهه ۳۰ (بعد از کودتای ۱۳۳۲)، کاخ دادگستری را به دو تاجر از کشورهایی عربی یا آمریکایی به قیمت ۵۰۰ هزار تومان فروخت و از کشور گریخت و به مصر فرار ‌کرد.
او قبل از فروش کاخ دادگستری و نشستن بر صندلی وزیر دادگستری به عنوان مالک ساختمان، "کلاهبرداری‌های" دیگری هم در پرونده‌اش داشت، از "کلاهبرداری" از اعضای خانواده دربار تا ماجرای سرقت او از یک جواھر فروشی در کوچه برلن "هر خواننده‌ای را انگشت به دهان می‌کند."
مهدی بلیغ متولد شهریار بود و سوادی نداشت اما از هوش سرشاری برخوردار بود؛ جسارت و ذکاوت سرشار او در راه کلاهبرداری قرار گرفت و از "تخم‌مرغ دزدی" شروع کرد اما چیزی فراتر از "شتر دزد" شد و شبیه سارق حرفه‌ای داستان‌های پلیسی-جنایی فرانسوی شد و او را "آرسن لوپن" ایران خواندند.
بر اساس روایت‌هایی که از زندگی او وجود دارد، حوزه تخصصش به کلاهبرداری ختم نمی‌شود. ادعا شده او سال‌ها بعد برای گسترش حیطه کار و حفظ امنیت‌اش رو به فعالیت باندی آورد؛ با دو دوست دیگرش (مهدی نظری وهوشنگ مجتبایی) باندی برای سرقت تشکیل داد اما خیلی زود به دام پلیس افتاد و گرفتار زندان ‌شد. وقتی از زندان آزاد شد یکی از همدستانش را کشت و در شعبه دوم دیوان‌عالی جنایی آن زمان به دوازده فقره جرم از جمله قتل دوستش محاکمه شد اما از یازده اتهام تبرئه شد و به جرم قتل حبس ابد گرفت ولی در زندان هم دست از کلاهبرداری برنداشت و حتی تلویزیون زندان را به قیمت ۱۰۰ تومان به یک زندانی فروخت.
مسعود بهنود روزنامه‌نگار می‌گوید او اهل مطالعه و خواندن بود و به قوانین کشور از جمله قضایی و دادرسی تسط کامل داشت و به زندانی‌ها مشاوره می‌داد و وکیل‌شان می‌شد و از این راه درآمد داشت و در زندان قصر با زندانی‌های تبهکار همنشین نمی‌شد و برای خودش کلاس و مرتبه دیگری قایل بود و می‌گفت جرم من کشتن یک "نارفیق" بوده و با بقیه جرم‌ها فرق دارد و بیشتر ترجیح می‌داد با زندانی‌های سیاسی و جرایم دیگر همنشین باشد.
با وقوع انقلاب از زندان آزاد ‌شد و در خیابان امیریه جنوبی تهران ساکن شد. محمد بلوری حادثه‌نویس شناخته شده ایران می‌گوید مهدی بلیغ بعد از آزادی از زندان بارها به خانه‌ او سر می‌زد و از اینکه نمی‌تواند کار و کاسبی داشته‌باشد، گلایه داشت و فقر اذیتش می‌کرد.
محمد بلوری می‌گوید: چندماه از او بی‌خبر بودم تا اینکه شنیدم او را به جرم حمل ۵ کیلو تریاک در زیر پل سیدخندان دستگیر کرده‌اند. و یکی از افسران آگاهی در حین بازجویی او را می‌شناسد و هویت مرد هزارچهره در آگاهی لو می‌‌رود.
مهدی بلیغ به اتهام نگهداری مواد مخدر همراه چند قاچاقچی مواد مخدر در ناصرخسرو تهران، در محله معروف به عرب‌ها اعدام شد. گفته می‌شود زیر برگ اعدام مهدی بلیغ را صادق خلخالی امضا کرده است.
هفت‌خط‌ترین ایرانی تاریخ، سلطان کلاهبردارهای تهران
چهل سال پیش در ۲۰ فروردین‌ماه ۱۳۶۰ روزنامه اطلاعات، خبر اعدام مهدی بلیغ را منتشر کرد
قصه «خیانت رفیق»
مهدی بلیغ در فقر و تنگدستی به دنیا آمد. مدرسه را برای همین نداری، رها کرد و به خلافکاری کشیده شد. بخشی از زندگی مهدی بلیغ، جوهر فیلم‌های مسعود کیمیایی را دارد. برای همین آقای کیمیایی کارگردان نام آشنای سینما ایران در سی‌امین فیلم بلندش به سراغ قصه زندگی او رفت.
هفت‌خط‌ترین ایرانی تاریخ، سلطان کلاهبردارهای تهران
گفته می‌شود مسعود کیمیایی مهدی بلیغ را از نزدیک دیده و او ماجراهای زندگی خودش را برای کیمیایی تعریف کرده و همین آشنایی باعث شده تا کیمیایی مشتاق ساختن فیلمی درباره او شود و گویا، کیمیایی می‌خواهد با شناختی که از شخصیت محوری داستان دارد روایت‌ خلاقانه‌تری از نویسندگان و روزنامه‌نگاران آن روزها مثل اطلاعات هفتگی ارایه کند.
فیلم "خائن‌کشی" روایت زندگی مردی است که هفتاد سال پیش یاد گرفت چگونه به راحتی با تحریک حس طمع و زیاده‌خواهی آدم‌ها را فریب دهد. روایت مردی که اعدام شد اما منش و روشش محو نشد.

چند چهره که می‌توانند کمی امیدوارمان کنند

چند چهره که می‌توانند کمی امیدوارمان کنند
نگاهی می‌اندازیم به ده چهره جنجالی لیگ برتر امسال.
برترین‌ها - علیرضا باقرپور: از جمعه همین هفته، هیجان به فوتبال باشگاهی ایران باز می گردد. لیگ برتر 02-1401 در شرایطی آغاز خواهد شد که نقل و انتقالات تابستانی جذابی را پشت سر گذاشتیم و چهره‌های جدیدی به چرخه فوتبال ایران اضافه شدند. همچنین ستارگان داخلی را نیز باشگاه‌های مدعی صید کردند تا امسال حداقل 5 تیم از پیش از شروع رقابت‌ها داعیه قهرمانی سر دهند. به همین بهانه نگاهی می‌اندازیم به ده چهره جنجالی لیگ امسال.
ورود سرمربیان خارجی‌ باکیفیت
چند چهره که می‌توانند کمی امیدوارمان کنند
در فصل جدید شاهد سرمربیان جدید و باکیفیت‌تر نسبت به فصول گذشته روی نیمکت تیم‌های مدعی هستیم. ژوزه مورایس در اصفهان، قربان بردیف در تبریز و شاید ریکاردو ساپینتو در تهران. سه چهره‌ای که قطعا در معادلات فصل بیست و دوم تاثیرگذارند و جدال هفته نخست استقلال - سپاهان در آزادی اولین چالش مهم دو مربی پرتغالی لیگ خواهد بود. مورایس با مورینیو سابقه همکاری داشته و در آسیا هم با الهلال فاتح لیگ عربستان شده. قربان بردیف نیز از فوتبال روسیه به ایران کوچ کرده و همکاری او با سردار آزمون در روبین کازان و روستوف لحظات نسبتا جذابی را برای هواداران فوتبال ایران رقم زده. و اما ساپینتو، درباره او کمی مشکوکیم. مرد پرهیاهوی پرتغالی که کارنامه چندان قابل اتکایی ندارد هدایت مدافع عنوان قهرمانی را بر عهده گرفته و باید دید می‌تواند روند خوب این تیم در لیگ را حفظ کند یا خیر؟

بازگشت لژیونرها
چند چهره که می‌توانند کمی امیدوارمان کنند
کاوه رضایی، علیرضا بیرانوند، محمد محبی، مرتضی پورعلی گنجی و شاید سعید عزت‌اللهی نفراتی هستند که برای حضور در لیست 26نفره اسکوچیچ به ایران بازگشتند. دلیلش هم خب معلوم است. لیگ ایران با کوچک‌ترین ذره‌بین‌ها هم رصد می‌شود و این بازیکنان حداقل در اینجا فرصت بازی کردن را بیش از پیش پیدا می‌کنند. به هر حال جام جهانی برای باشگاه‌ها این مزیت را داشته که بتوانند از مهره‌های قابل‌ اتکاتری در فصل پیش رو بهره ببرند.

حضور قطعی هواداران
چند چهره که می‌توانند کمی امیدوارمان کنند
بنا به اعلام فدراسیون پزشکی - ورزشی در فصل جدید شاهد حضور سی درصدی هواداران در استادیم‌ها خواهیم بود. به طور کلی اتفاق مبارکی‌ست. از آن جهت شاید از اما و اگرهای حضور تماشاگران خلاص می‌شویم و حداقل خیال هواداران از بابت دیدن مسابقه تیمشان در استادیوم راحت می‌شود. البته که هفته اول را طی اقدامی جنجالی بدون تماشاگر کردند و قول دادند که از هفته دوم مسابقات با حضور هواداران برگزار شود! نکته بعد، بازگشت هواداران پرشور ملوان به لیگ است. هوادارانی که از دل و جان برای قوی سپید انزلی مایه می‌گذارند و در جشن قهرمانی ملوان در لیگ یک، جلوه‌ای اروپایی را از خود به نمایش گذاشتند.

خروج وریا از استقلال
چند چهره که می‌توانند کمی امیدوارمان کنند
پس از شش سال، مسیر وریا و استقلال از هم جدا شد و کاپیتان به اهواز رفت. قرمز به جای آبی و کلی سروصدای غیرفوتبالی. به هر حال با تمام این اتفاقات، وریا از دل کسی بیرون نرفت کما اینکه محبوب‌تر هم شد و حالا این جواد نکونام است که یک مدافع مستحکم را در اسکوآد خود در اختیار دارد. در کنار وریا نفرات دیگری نیز از پرسپولیس و سایر تیم‌ها نظیر احسان پهلوان و سعید آقایی به این تیم اضافه شدند تا فولاد آرنا از گزینه های مراسم جشن قهرمانی در بهار 1402 باشد.

از تهران تا اصفهان با رامین
چند چهره که می‌توانند کمی امیدوارمان کنند
رامین رضاییان که در نیمه دوم فصل گذشته به جمع سرخ‌ها اضافه شده بود فصل جدید را با پیراهن زرد سپاهان آغاز می‌کند. رضاییان در کامبک شش ماهه خود انصافا عملکرد بدی هم ندشات و حتی پاس گل دربی را هم به نام خود ثبت کرد. اما پس از پایان لیگ بیست و یکم، تمایلی از سوی باشگاه پرسپولیس برای تمدید قرارداد با رامین نشان داده نشد و او با عزمی جزم راهی اصفهان شد و حالا در بازگشت به آزادی باید رو در روی استقلال ساپینتو قرار بگیرد.

داستان جذاب‌ترین خانم پزشک در ایران

داستان جذاب‌ترین خانم پزشک در ایران
در این مطلب، مروری بر زندگی جین سیمور، بازیگر نقش اصلی سریال «پزشک دهکده» یعنی همان دکتر کویین خواهیم داشت.
روزیاتو: دهه‌ی ۹۰ میلادی با اتفاقات مهم زیادی همراه بود. با این حال، بسیاری این دوره را با سریالی به یاد می آورند که از محبوبیتی جهانی برخوردار شد: سریال «پزشک دهکده» که کمک بدون چشم داشت به دیگران را به مخاطبان خود می آموخت.

در ادامه مروری بر زندگی جین سیمور، بازیگر نقش اصلی سریال «پزشک دهکده» یعنی همان دکتر کویین خواهیم داشت.
پزشکی در خونش بود
داستان جذاب‌ترین خانم پزشک در ایران
جین سیمور در سال ۱۹۵۱ در انگلیس متولد شد. مادرش پرستار و پدرش متخصص زایمان بود. سیمور گرچه دنباله روی راه پدر و مادرش در حیطه ی پزشکی نشد اما به نظر می رسد زندگی او با دنیای پزشکی گره خورده بود چرا که یکی از مهم ترین نقش های زندگی اش، پزشکی به نام دکتر کوئین در سریال «پزشک دهکده» شد.
سیمور گفته: «پدرم مرا با باله، اپرا، تئاتر و پزشکی آشنا کرد. خبر نداشت که چقدر به کار دکتر کویین خواهد آمد!»
بازیگر باسابقه و پرکاری است
داستان جذاب‌ترین خانم پزشک در ایران
جین سیمور فعالیت بازیگری خود را از دهه ی ۷۰ میلادی با بازی در فیلم های «تنها راه» (The Only Way) و «فرانکشتاین: داستان واقعی» (Frankenstein: The True Story) آغاز کرد. اما زمانی به شهرت رسید که در یکی از فیلم های جیمز باند به نام «زندگی کن و بگذار بمیرد» (Live and Let Die) بازی کرد. به لطف این فیلم، او به شهرتی جهانی دست یافت.
در سال ۱۹۸۰ یکی از مهم ترین نقش های اصلی رمانتیکش را در فیلم «جایی در زمان» (Somewhere in Time) ایفا کرد. با این حال، او نمی دانست که یکی از بهترین نقش هایش را هنوز بازی نکرده است.
زندگی شخصی اش با دشواری هایی اما یک چرخش سرنوشت ساز همراه بود
داستان جذاب‌ترین خانم پزشک در ایران
زندگی حرفه ای سیمور به خوبی پیش می رفت اما در زندگی شخصی اش شرایط اندکی پیچیده بود. این بازیگر در سال ۱۹۸۱ با دیوید فلین ازدواج کرد و این زوج صاحب دو فرزند به نام های کاترین و شان شدند. اما زندگی مشترک آن ها دوام نیاورد و به جدایی منتهی شد.
جین سیمور در اینباره گفته: «من یک طلاق ویرانگر داشتم که به خاطر آن همه چیز را دست دادم. ۹ میلیون دلار به بانک مقروض شده بودم و از همه ی بانک های مهم شکایت داشتم. بی پول و بی خانمان بودم، با دو بچه. به خاطر همین به ایجنت بازیگری ام زنگ زدم و گفتم هر کاری باشد انجام می دهم.»
داستان جذاب‌ترین خانم پزشک در ایران
اینگونه شد که ایجنت سیمور نقش دکتر کویین را برای او دست و پا کرد. سیمور در اینباره گفته: «ساعت ۱۰ شب فیلمنامه ی سریال به دستم رسید. باید ۱۰ صبح روز بعد خبر می دادم که می خواهم این نقش را بازی کنم یا نه و بعدش ظهر همان روز می رفتم مستقیم می رفتم پیش واحد لباس و ۶ صبح روز بعد هم فیلمبرداری شروع می شد. قراردادم هم ۵ ساله بود.»
هیچکس فکرش را نمی کرد این سریال به موفقیت و محبوبیت عظیمی برسد، اما جین سیمور وقتی به  سر صحنه رفت، فهمید که این پروژه موفق خواهد شد. او در اینباره گفته: «این سریال جادوتان می کند.»
موفقیت سریال «پزشک دهکده»
داستان جذاب‌ترین خانم پزشک در ایران
سریال «پزشک دهکده» در سال ۱۹۹۳ روی آنتن رفت و در نهایت بعد از ۶ فصل و ۱۴۹ قسمت به پایان رسید. این سریال که نامزد دریافت جوایز امی و گلدن گلوب شد، داستان پزشکی را روایت می کند که زندگی راحت و بی دردسر خود در شهر را رها می کند تا در یک دهکده به کار طبابت مشغول شود.
این سریال در آمریکا به موفقیت و محبوبیت زیادی دست یافت و در سرتاسر دنیا مورد تحسین قرار گرفت. این مجموعه تلویزیونی یکی از مشهورترین سریال های دهه ی ۹۰ میلادی و از نمادهای آن دوره است.
داستان جذاب‌ترین خانم پزشک در ایران
حالا با گذشت ۲۰ سال از پخش این سریال، جین سیمور آمادگی بازگشت به نقش دکتر کویین را دارد. او در اینباره گفته: «ما بهترین فیلمنامه را در اختیار داریم و همه چیز برای ساخت دوباره ی این سریال آماده است. داستان را از ۲۶ سال بعد شروع می کنیم و موضوعش برابری زنان است. باید یک شبکه یا کسی را پیدا کنیم که بخواهد انجامش دهد، اما همه مان پای کار هستیم. فکر همه چیز را کرده ایم. بت سالیوان (خالق سریال) این کار را کرده و فوق العاده است.»
خانواده و پروژه های آینده
داستان جذاب‌ترین خانم پزشک در ایران
جین سیمور حالا در ۷۱ سالگی بهتر از هر وقت دیگری است. او مرد زندگی اش را پیدا کرده است، ۴ فرزند و ۳ نوه دارد و خوشحال تر از این نمی تواند باشد. او در اینباره گفته: «همه ی زندگی من این است: خانواده ام و دوستان نزدیکم که حکم خانواده را برای من دارند و تلاش برای تأثیرگذار بودن.» منظور او از مورد آخر یک بنیاد خیریه به نام Open Hearts Foundation است که با الهام از فلسفه ی مادرش آن را تأسیس کرده است. این بنیاد به راه اندازی و رشد نهادهای غیرانتفاعی کمک می کند.
داستان جذاب‌ترین خانم پزشک در ایران
با این حال، زندگی خانوادگی سیمور او را از زندگی حرفه‌ای اش بازنداشته است. سیمور هنوز به بازیگری مشغول است. او در سال های اخیر در آثار زیادی نقش آفرینی کرده است و پروژه هایی هم برای آینده دارد.

 

او قطعا همه‌ فن‌ حریف‌ترین زن تاریخ هنر ایران است

 او قطعا همه‌ فن‌ حریف‌ترین زن تاریخ هنر ایران است
زبیده جهانگیری نخستین زن بازیگر تلویزیونی در ایران بود.
برترین‌ها: زبیده جهانگیری که به نام شبنم نیز شهرت داشت را می‌توان اولین بازیگر زن ایرانی تلویزیون دانست. گستره فعالیت‌های او کم نظیر بود: از بازیگری گرفته تا روزنامه‌نگاری و نویسندگی و ویراستاری و شعر. اما همین گستردگی و پراکندگی او را از اینکه در هریک از رشته‌های فعالیتش پرآوازه شود، بازداشت. بویژه آنکه در هر یک از این رشته‌ها استعدادی چشمگیر از خود نشان داده بود که نشان می‌داد اگر توانایی را با پیگیری و تمرکز همراه می‌کرد، می‌توانست در آن رشته سرآمد شود.
WhatsApp Image 2022-03-15 at 22.38.07 (6)
زبیده جهانگیری در جلیل آباد «خیابان خیام کنونی» تهران در خانواده‌ای از ایل بختیاری و مالکان روستا‌های فریدن اصفهان به دنیا آمد. خردسال بود که مادرش به صورتی اتفاقی با قمرالملوک وزیری آشنا شد و دوستی آن دو چنان گرم شد که قمر برایش حکم مادرخوانده پیدا کرد و او را «مامان قمر» صدا می‌زد و همین نزدیکی به قمر، امکان همنشینی با بزرگان هنر و صاحبان جاه را برای او فراهم آورد، قمرالملوک وزیری در سال‌های پایانی عمرش، کسی نزدیکتر از زبیده جهانگیری نداشت.
WhatsApp Image 2022-03-15 at 22.38.07 (4)
به توصیه قمر به هنرستان عالی موسیقی رفت و هنرجوی ویلون شد. در همان آغاز، استادان هنرستان به قابلیت صدا و استعداد او در خوانندگی پی بردند و تصمیم گرفتند که روی خوانندگی تمرکز کند، به جای ویلون پیانو بیاموزد و برای خوانندگی اپرا تربیت شود. اما او نه می‌خواست خواننده اپرا شود و نه پیانو بیاموزد، خانواه اش در پی شکوه و اصرار او، به هنرستان موسیقی ملی فرستادندش و در آنجا آموزش ویلون را نزد محمود ذوالفنون پی گرفت.
WhatsApp Image 2022-03-15 at 22.38.07 (2)
اما در هنرستان ملی موسیقی هم استعداد خوانندگی اش کشف شد و او را علاوه بر آموختن ویلون، نزد غلامحسین بنان فرستادند تا خوانندگی بیاموزد: او در این باره در کتاب قمری که خورشید شد نوشت: «به جهت صدایم که آن روز‌ها «صدا» بود به پیشنهاد استاد خالقی، آقای پهلبد رئیس هنر‌های زیبا دستور داد ماهانه سیصد تومان حقوق به من بپردازند و این مایه خوشحالی مامان قمر شد. اکنون من رابطی شده بودم بین بعضی از استادان که با مامان قمر پیوندی دیرین داشتند و احیانا فرصتی برای دیدار با او به دست نمی‌آوردند. از جمله بویژه باید از استاد ابوالحسن صبا یاد کنم و عمو جان حسین تهرانی که براستی عاشق مامان بود و وی هم صمیمانه دوستش داشت.».
WhatsApp Image 2022-03-15 at 22.38.07 (3)
استعداد شاعری زبیده جهانگیری هم در همان آغاز تحصیل در هنرستان کشف شد. سیزده سال بیشتر نداشت که فریدون مشیری یک دو بیتی از او در مجله روشنفکر چاپ کرد و سپس اشعار او در دیگر مجلات هم به چاپ رسید.
همان زمان، ایرج پزشکزاد، نویسنده و طنزنویس نامدار شعری از زبیده جهانگیری را دستمایه نمایشنامه‌ای طنز کرد که در مجله فردوسی چاپ شد. بسرعت جای پای زبیده جهانگیری با وجود سن کمش در مطبوعات باز شد و دیگر نشریات هم شعر‌ها و نوشته‌های او را چاپ کردند. همزمان در دیگری نیز به روی او باز شد: تئاتر.
از چهارده سالگی روی صحنه تئاتر رفت و، چون نسبت به همسالانش جثه درشت تری داشت، نقش‌های مربوط به سنین بالاتر را هم می‌توانست بازی کند. بسرعت بازیگری حرفه‌ای شد و تئاتر پارس با او قرارداد همکاری چند ساله بست. اما بازیگری او را از موسیقی بازداشت. می‌گفت: «استاد بنان به جهت بعضی برنامه‌ها و کار‌های من بشدت ناراحت بودند و گفتند اگر من هم که استاد تو هستم بخواهم به شیوه تو زندگی کنم، بزودی صدایم را از دست خواهم داد.
WhatsApp Image 2022-03-15 at 22.38.07 (1)
من در تئاتر کار می‌کردم، دیر می‌خوابیدم و صبح باید به مدرسه می‌رفتم و استاد خالقی و استاد بنان و آقای میرنقیبی بشدت مخالف کار من. هنرستان را بناگزیر ترک کردم برای کار. مدارک تحصیلی ام آنجا ماند. آقای پهلبد پیغام داد که بروم و موسیقی بخوانم و بعد بروم تدریس موسیقی کنم و خوانندگی هم پیشکشم. نرفتم.»
شانزده ساله بود که برای نخستین بار در ایران، تلویزیون راه اندازی شد، شبکه‌ای خصوصی به نام «تلویزیون ایران» که در آغاز، امواجش تنها در تهران و قم و کرج و شهر‌های اطراف دریافت می‌شد. زبیده جهانگیری به تلویزیون دعوت شد و با بازی در نمایشنامه‌ای تلویزیونی به نام هزار و یک شب که یک شب در میان پخش می‌شد، نخستین بازیگر تلویزیونی زن در ایران شد. در سال‌های بعد در این شبکه تلویزیونی، مجری‌گری هم کرد.
WhatsApp Image 2022-03-15 at 22.38.07 (5)
همکاری او با تلویزیون شش سال ادامه یافت و در همین سال‌ها از جلو دوربین تلویزیون به مقابل دوربین سینما هم رفت. نخست در سال ۱۳۳۹ در فیلم «زن دشمن خطرناکی است» به کارگردانی رضا کریمی نقشی کوتاه و «افتخاری» بازی کرد، سپس در چند فیلم سینمایی دیگر بازی کرد.
او همکاری با خواندنی‌ها را از پانزده سالگی با فرستادن شعر و نوشته آغاز کرده بود. در هجده سالگی همزمان بازی در سینما و تلویزیون عضو تحریریه این نشریه شد و تا تعطیلی خواندنی‌ها که شش ماه پس از پیروزی انقلاب رخ داد، عضو فعال این نشریه بود. خواندنی‌ها تاریخی پر فراز و نشیب داشت و امیرعباس هویدا از مخالفان سرسختش بود. سرانجام هم موفق شد چند سالی سردبیرش علی اصغر امیرانی را مجبور به کناره گیری از سردبیری کرد.
پس از آنکه علی اصغر امیرانی دوباره به خواندنیی‌ها بازگشت، زبیده جهانگیری را دبیر تحریریه کرد، اما با تعطیلی خواندنی‌ها پس از انقلاب، زبیده جهانگیری ناچار شد پیشه تازه‌ای برگزیند: ویراستاری. کتاب‌های بسیاری ویرایش کرد که از جمله آنها، نوشته‌های همکار پیشینش در خواندنیها، ذبیح الله منصوری بود. در هفتمین دهه زندگی اش، نوشته‌های خود را منتشر کرد. دو مجموعه شعر به نام‌های پرواز را فریاد کن و آسمان گریست. او شاعر نیز بود و اشعارش را به نام شبنم می‌نوشت.
WhatsApp Image 2022-03-15 at 22.38.07
زبیده جهانگیری حافظه‌ای شگفت آور داشت و می‌توانست ریزترین جزئیات را از قعر تاریخ معاصر بیرون بکشد و با دقت روایت کند، اما دریغ که بیشتر این روایتها، شفاهی باقی ماند و مکتوب نشد. با این حال اثر مکتوب از او باقی مانده که منابع دست اول و راهشگای پژوهشگران است: «قمر که خورشید شد» که دقیقترین و جامعترین شناختنامه شخصیت و زندگی شخصی قمرالملوک وزیری است.
زبیده جهانگیری دو بار ازدواج کرد، نخست با اکبر مشکین بازیگر سینما و تئاتر و رادیو و سپس با محمد قاضی اسداللهی نقاش و مجسمه ساز. سال‌های پس از مرگ همسرش، برای او که عمری در قلب محافل و حلقه دوستان بود، سال‌های تنهایی بود. او در سن هفتاد و هفت سالگی در تهران که زادگاهش بود بر اثر بیماری سرطان ریه درگذشت.

سام، شوهر بریتنی؛ یک ایرانی برای تمامی فصول

سام، شوهر بریتنی؛ یک ایرانی برای تمامی فصول
سام اصغری، نامزد ستاره معروف پاپ در سالی که به شدت مورد توجه رسانه‌ها قرار گرفته، به دنبال راه مخصوص خودش برای رسیدن به شهرت است.
برترین‌ها - آرمان رمضانی: سام اصغری یک بازیگر نوظهور و یک مربی و تمرین دهنده شخصی است، با این وجود، اما بیشترِ ما و البته میلیون‌ها نفر در سراسر دنیا این جوانِ مودب، خوشتیپ و با رفتار دوستانه را به عنوان نامزدِ ستاره معروف پاپ، بریتنی اسپیرز می‌شناسیم. ستاره پاپِ پرحاشیه و ۳۹ ساله‌ای که تا همین چند سال پیش به عنوان بزرگترین خواننده این ژانر در دنیا شناخته می‌شد. اما روند اتفاقات طور دیگری جلو رفت و در حدود ۱۳ سال پیش اختیار املاک و دارایی‌های ۶۰ میلیون دلاری او از طرف حکم دادگاه از بریتنی گرفته شد و به پدرش رسید. حکمی که تا همین چند ماه پیش از طرف خودِ بریتنی و بسیاری از هنرمندان و مردم عادی بسیار مورد اعتراض قرار گرفت.
سام، شوهر بریتنی؛ یک ایرانی برای تمامی فصول
نکته جالب در مورد حدود اختیاراتِ پدر بریتنی (که همین اواخر بالاخره لغو شد) اینجا بود که با وجود علاقمندی بریتنی و سام در مورد رسمی کردن رابطه‌شان و ازدواج، ظاهرا پدر بریتنی با این موضوع مخالف بود و به قول سام در سر راه عشقِ آن‌ها سنگ‌اندازی می‌کرد. موضوعی که در زمانی آن‌قدر غیر قابل تحمل شد که سام طی پستی موقت و ظاهرا خطاب به پدر بریتنی نوشت:" من برای شخصی که مرتبا سعی می‌کند رابطه ما (من و بریتنی) را کنترل کند و در سر راه زندگی ما مانع ایجاد می‌کند، هیچ احترامی قائل نیستم. "
بر اساس اظهار نظر‌های سام و بریتنی این دو برای اولین بار در سال ۲۰۱۶ و سر صحنه فیلم‌برداری موزیک ویدئو آهنگِ "Slumber Party" (بریتنی اسپیرز به همراهی تیناشه) با هم ملاقات کردند. سام قرار بود در این موزیک ویدئو به عنوان مدل و بازیگر نقش ایفا کند.
سام، شوهر بریتنی؛ یک ایرانی برای تمامی فصول
پس از آن ملاقات رابطه آن‌ها صمیمی‌تر شد و هواداران بریتنی، سام اصغری را بار‌ها در تصاویر و ویدئو‌های صفحه اینستاگرامی بریتنی مشاهده کردند. در نهایت بریتنی و سام در ماه سپتامبر از طریق اینستاگرام و طی عکسی که در آن بریتنی با خوشحالی حلقه الماسش را به دوربین نشان می‌داد، خبر نامزدیشان را اعلام کردند.
گفتگو با سام اصغری
با وجود اینکه دیگر همه ما کم‌و‌بیش با چهره سام اصغری آشنا هستیم، اما بسیاری از ما هنوز درباره هویت و گذشته این فرد خوشتیپ و مرموز سوال‌هایی داریم. به همین دلیل در نهایت قرار یک گفتگو گذاشته شد و در روز جمعه‌ای از ماه اکتبر آقای اصغری به همراه مشاور رسانه‌ایش برندون کوهن و کارگردان هنری‌اش مکسی برای هم مصاحبه و هم عکاسی از او به مکانی در جنوب شهر لس‌آنجلس آمد.
سام، شوهر بریتنی؛ یک ایرانی برای تمامی فصول
در حین گفتگو مشخص شد که سام در سن ۱۲ سالگی ایران را به مقصد کالیفرنیا ترک کرده تا پیش پدرش که هفت سال پیش از آن به آمریکا مهاجرت کرده بود، زندگی کند و سام این تغییر محل زندگی را اتفاق مثبتی ارزیابی می‌کند. به نظر می‌رسد سام اصغری از آن دست شخصیت‌هایی است که به صورت کلی به اتفاق‌های زندگی دید مثبتی دارند و ظاهرا او از ابراز هرگونه نارضایتی و ناخشنودی بیزار است.
زمانی که مصاحبه کننده از سام پرسید که کدام بخش از فرآیند عادت کردن به زندگی در یک کشور جدید که حتی به زبانش هم مسلط نبوده است و همچنین زندگی با پدری که از ۴ سالگی او را ندیده بوده، سخت‌تر بوده است سام پاسخ می‌دهد:" راستش را بخواهید هیچ بخشی از آن سخت نبود و کل قضیه بسیار هم برای من راحت بود. "
سام، شوهر بریتنی؛ یک ایرانی برای تمامی فصول
وقتی از او سوال شد که در این مدت بدترین شغلی که تجربه‌اش کرده چه بوده است، سام می‌گوید که هرچند شغل‌های قبل از شروع بازیگری مانند کار در فروشگاه Best Buy یا رول کردن سوشی در کوئینسیرا سخت بوده، اما او از تک‌تک آن لحظات لذت برده و به قول خودش:" من می‌توانستم در تک‌تک آن کار‌ها بسیار شاد باشم. "
زمانی بیشتر با شخصیت سام آشنا می‌شوید که به پاسخ‌های او به پرسش‌های متفاوت توجه کنید. برای نمونه وقتی از او پرسیدیم از بین فعالیت‌های فراوانی که در حالِ حاضر انجام می‌دهد، کدام اولویتِ اولِ اوست او پاسخ داد تمام این فعالیت‌ها اولویت اول من هستند و وفتی از او سوال کردیم از بین ۳ خواهرش با کدام یک احساس راحتی بیشتری می‌کند او پاسخ داد با هر سه‌تای آن‌ها راحت هستم.
سام، شوهر بریتنی؛ یک ایرانی برای تمامی فصول
در نهایت وقتی از او پرسیدیم تو دقیقا چه کاره هستی او پاسخ داد من لوله کش هستم. نکته‌ای که اینجا لازم می‌بینم برای شما که مانند من چهره سام را نمی‌بینید توضیح بدهم، طنز خاص و شیوه منحصر بفرد او در شوخی کردن است. در برخورد‌های اول احتمالا فهمیدن فرق شوخی و جدی او برایتان سخت خواهد بود چرا که صورت استخوانی و تراش خورده او و همچنین لحن صدایش در زمان شوخی کردن کم‌ترین تغییری نمی‌کند. با این وجود اگر سام اصغری را خوب بشناسید متوجه خواهید شد که او حسابی آدم شوخ و اهل طنزی است.
در نهایت البته سام اصغری به سوال ما این پاسخ جدی را می‌دهد:" شغل من، در حال حاضر، بازیگری است. " نقشی که در این زمینه باعث دیده شدن بیشتر سام شد بازی کردن نقش نوعی خاص از بابانوئل در یکی از اپیزود‌های "Hacks" در شبکه HBO Max در مقابل جین اسمارت بود. سام در ادامه در مورد بازیگری این‌گونه توضیح می‌دهد:" به نظر من بازیگری فقط حاضر شدن در سریال و فیلم نیست. برای من برنامه‌ریزی بدلکاری، مربی‌گری و شرکت در مصاحبه‌های انتخابیِ نقش‌ها همه و همه بازیگری محسوب می‌شود و به همین دلیل تمام وقت من صرف این کار می‌شود. "
سام، شوهر بریتنی؛ یک ایرانی برای تمامی فصول
سام همچنین در مورد پست‌های زیادش درباره تمرینات بدنسازی و تناسب اندام توضیح می‌دهد که از نظر او در حال حاضر بدنسازی مانند شغل گارسونی در رستوران برای دیگران است و تا زمانی که نتوانسته تنها از راه بازیگری اموراتش را بگذراند به تمرین و مربی‌گری ادامه خواهد داد. در حال حاضر آقای اصغری در کنار پست‌های عمومی‌اش در مورد فعالیت‌های ورزشی، به عنوان مربی با یک برنامه آنلاین ورزشی با حدود هزار دنبال کننده شخصی همکاری می‌کند.
سام به ما توضیح می‌دهد که حضور در یک اپیزود در یک سریال نمی‌تواند همه مخارج شما را تامین کند و به همین دلیل تا زمان بیشتر شدن فعالیت‌هایش به عنوان بازیگر، بیشتر مخارج‌اش از راه مربی‌گری تامین می‌شود. او همچنین اضافه می‌کند که برنامه تناسب اندام اصغری همواره در حال پیشرفت و بهتر شدن است و این پروژه برای هر شخص برنامه‌ای منحصر بفرد دارد. سام می‌گوید هرچند که امیدوار نیست از طریق این برنامه میلیون‌ها دلار درآمد داشته باشد، اما زمان و انرژی زیادی صرف آن می‌کند؛ و در نهایت وقتی از او می‌پرسیم کدام بخش زندگیش بیشترین هزینه را دارد او پاسخ می‌دهد:" بیشترین هزینه صرف حرفه من می‌شود. یادگیری بازیگری و بدلکاری بخش بزرگی از درآمد من را به خود اختصاص می‌دهد. "
سام، شوهر بریتنی؛ یک ایرانی برای تمامی فصول
در نهایت بد نیست به تیم فعال سام اصغری هم اشاره کنیم. تیمی که با محوریتِ او و با هدف موفقیت او دور هم جمع شده‌اند و هرچند از دید شما پنهان بودند، اما در تمام بخش‌های این گفتگو و البته عکاسی از سام تمام تلاششان را برای بهتر شدن نتیجه به نفع موکلشان انجام دادند.
سام اصغری در حال حاضر مشغول فیلم‌برداری فیلمی است که قرار است در آن همبازی بازیگر نام‌آشنای هالیوودی یعنی مل گیبسون شود و شاید حضور در این فیلم مسیر رسیدن به شهرت و موفقیت را برای سام هموارتر کند.
برگرفته از مقاله نیویورک تایمز نوشته کِیتی ویوِر

پنج ایرانی که دل سلبریتی‌های خارجی را بردند

پنج ایرانی که دل سلبریتی‌های خارجی را بردند
هر از گاه لابه‌لای خبرها یک هم‌وطن پیدا می‌شود که در دنیای افراد مشهور و سلبریتی‌های جهانی برای خودش چهره می‌شود.
برترین‌ها: هر از گاه لابه‌لای خبر‌ها یک هم‌وطن پیدا می‌شود که در دنیای افراد مشهور و سلبریتی‌های جهانی برای خودش چهره می‌شود. این مطلب از صفحه ‌ی اینستاگرام �پنشتا� درباره پنج ایرانی است که وارد زندگی سلبریتی‌های پرطرفدار شده‌اند و دل‌شان را ربوده‌اند.
بریتنی اصغری
پنج ایرانی که دل سلبریتی‌های خارجی را بردند
بریتنی اسپیرز خواننده معروف آمریکایی بعد از پنج سال دوستی بالاخره توانست نامزدی‌اش را با سام اصغری رسمی کند و بعید نیست از این پس با یک نام خانوادگی آشنا برای ما ارانی‌ها فعالیت کند: �بریتنی اصغری� بریتنی و سام در پشت صحنه یکی از موزیک ویدئو‌های این خواننده با هم آشنا شدند. آشنایی آن‌ها درست در اوج دوران افسردگی و درگیری‌های حقوقی بریتنی با پدرش بر سر ماجرای قیمومیت اتفاق افتاد. پدر بریتنی اسپیرز در ۱۳ سال گذشته قیمومیت او را برعهده داشت. طبق قوانین آمریکا دادگاه برای افرادی که مبتلا به زوال عقل یا سایر بیماری‌های روانی بوده و قادر به تصمیم گیری و اداره امور خود نباشند قیم تعیین می‌کند.
قیمومیت این خواننده هم شامل دو بخش یکی مربوط به دارایی‌ها و امور مالی، و دیگری مراقبت از خود به عنوان شخص بود. بریتنی اسپیرز از سال ۲۰۰۸ نه تنها هیچ کنترلی بر امور مالی خود نداشت بلکه حتی روابطش با دیگر افراد هم منوط به تایید پدرش بود. بریتنی اسپیرز ۳۹ ساله در یکی از جلسات دادگاه شکایت علیه پدرش گه تابستان امسال برگزار شد در صحبت‌های خود گفته بود که می‌خواهد با سام اصغری ازدواج کند و بچه دار شوند، اما محدودیت قیمومیت به او اجازه این کار را نمی‌دهد. سام اصغری که مربی ورزشی و بازیگر است ۲۷ سال سن دارد در تهران به دنیا آمده.
 
ایرینا شایک و علی کاووسی
پنج ایرانی که دل سلبریتی‌های خارجی را بردند
علی کاووسی متولد سال ۱۳۵۴ تهران، ولی بزرگ شده آمریکاست. او سال‌ها مدیر برنامه‌های �ایرینا شایک� مدل معروف روس بود که در ایران با عنوان �نامزد رونالدو� شناخته می‌شد به خاطر دوستی اش با کریستیانو رونالدو در سال‌های ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۵ هرچند ارتباط کاری آن‌ها در سال ۲۰۱۹ به رابطه عاشقانه منجر نشد و اعلام خبر رسمی این رابطه که فقط کاری است از سوی ایرینا، هم در رسانه‌هایی که این گونه خبر‌ها را منتشر می‌کنند بازتاب زیادی داشت.
 
شیوا در خانواده حدید‌ها
پنج ایرانی که دل سلبریتی‌های خارجی را بردند
محمد حدید اصلتا اردنی - فلسطینی است و سال‌هاست در کالیفرنیا زندگی می‌کند. او اگرچه در برج سازی صاحب نام است و ساختما‌ن‌های مجلل زیادی در آمریکا ساخته، اما بیش از همه به عنوان پدر دو سلبریتی معروف دنیای مد یعنی بلا و جی جی حدید شناخته می‌شود و به همین دلیل شهرت زیادی دست و پا کرده. محمد حدید سال ۲۰۱۴ با یک مدل ایرانی به اسم شیوا صفایی ازدواج کرد. شیوا متولد تهران و بزرگ شده نروژ است. ازدواج آن‌ها البته سال ۲۰۱۹ به طلاق انجامید.
 
رضا و ابرو در کرج
پنج ایرانی که دل سلبریتی‌های خارجی را بردند
رضا ضراب تاجر جوان و ثروتمند ایرانی اگر چه به دلایلی مثل شراکت اقتصادی با بابک زنجانی زندانی شدن در آمریکا و ارتباط با رییس جمهور ترکیه شهرت زیادی دارد، اما اول بار با عنوا شوهر ابرو گوندش خواننده معروف اهل ترکیه در ایران شناخته شد. آن‌ها در سال ۲۰۱۰ با هم ازدواج کردند و در مدت ازدواج‌شان چند باری همراه با هم به ایران سفر کردند و تصاویری از آن‌ها در یکی از ویلا‌های ضراب در کرج نیز منتشر شد.
رضا ضراب متولد ۱۳۶۲ است و از ازدواجش با ابرو گوندش خواننده اهل ترکیه یک دختر به نام آلارا دارد. در مدتی که ضراب در آمریکا زندانی بود خبر‌هایی مبنی بر اقدام برای جدایی گوندش از او منتشر شده بود؛ و در نهایت و براساس رای دادگاهی در ترکیه آن‌ها همین امسال و در بهار ۲۰۲۱ به صورت توافقی از همدیگر جدا شدند و بر اساس رای دادگاه حضانت دخترشان نیز به ابرو گوندش واگذار شد.
 
کلارنس و سپیده
پنج ایرانی که دل سلبریتی‌های خارجی را بردند
همین امسال و در خلال رقابت‌های جام ملت‌های اروپا کلارنس سیدروف فوتبالیست معروف هلندی روی خط برنامه تلویزیون ایران آمد و بعد از صحبت‌های فنی کمی فارسی حرف زد و از آشپزی ایرانی گفت. او دو سال پیش از این هم به ایران سفر کرده بود که سفری تفریحی و شخصی به حساب می‌آمد. داستان علاقه این فوتبالیست به ایران در رابطه او و �سپیده کرامتی� زن ایرانی ساکن کانادا دارد. گفته می‌شود کرامتی متولد ایران نیست و از ازدواج قبلی خود هم دو فرزند دارد.

مریم مهران‌فرد؛ مچ‌اندازی علیه باورهای کلیشه‌ای

مریم مهران‌فرد؛ مچ‌اندازی علیه باورهای کلیشه‌ای
گفت وگو با«مریم مهران‌فرد» که در مسابقات مچ‌اندازی قهرمانی‌آسیا درخشش خیره‌کننده‌ای داشت.
روزنامه خراسان - مجید حسین‌زاده: بانوی مچ‌انداز تیم‌ملی کشورمان در رقابت‌های آسیایی کولاک کرد و مانند یک صیاد کاربلد، مدال‌های زیادی را در تور خودش صید کرد. احتمالا شما هم ویدئوی رقابت او با حریفش در مسابقه فینال را که در شبکه‌های اجتماعی پربازدید شده، دیده باشید. «مریم مهران‌فرد» از خراسان‌رضوی در وزن ۸۰ کیلوگرم در رده سنی مستر توانست در دو دست راست و چپ به مدال طلا دست یابد، اما او به همین دو مدال اکتفا نکرد.
مریم مهران‌فرد؛ مچ‌اندازی علیه باورهای کلیشه‌ای
این بانوی مچ‌انداز با کسب یک نقره و یک برنز در رده سنی بزرگ سالان هم برای تیم‌ملی بانوان که برای اولین بار به مسابقات آسیایی اعزام شده بود، افتخار آفرینی کرد. در خور ذکر است که تیم‌ملی مچ‌اندازی ایران در این دوره از مسابقات با کسب ۴ مدال طلا، ۷ مدال نقره، ۲۰ مدال برنز و مجموع ۳۱ مدال در جایگاه سوم آسیا بعد از قزاقستان و قرقیزستان قرار گرفت. پرواضح است که مهران‌فرد با کسب ۲ طلا، یک نقره و یک برنز سهم قابل توجهی در درخشش و افزایش مدال‌های ایران داشته است. به همین بهانه گفت‌و‌گویی داشتیم که در ادامه خواهید خواند.
قزاقستان، مهد مچ‌اندازی دنیاست
به عنوان اولین سوال درباره حضور تیم‌ملی بانوان در مسابقات آسیایی برای اولین بار و سطح مسابقات می‌پرسم که می‌گوید: «ما به عنوان تیم بانوان ایران، اولین دوره بود که در این مسابقات شرکت می‌کردیم و تجربه بین‌المللی نداشتیم. سطح مسابقات بسیار بالا بود و رقابت‌های سنگینی را با حریفان برگزار کردیم.
مسابقات در قزاقستان برگزار شد و این کشور، مهد مچ‌اندازی دنیاست و همان‌طور که متوجه شدید در این دوره از مسابقات به مقام قهرمانی هم دست یافت. ازبکستان هم مچ‌انداز‌های خوب و سرشناسی دارد؛ بنابراین مچ‌انداز‌های قزاقستانی، بیشترشان قهرمان جهان هم هستند و این کار ما را خیلی سخت می‌کرد».
حریف‌مان از توانمندی ایرانی‌ها شوکه بود
کسب مقام سومی برای اولین حضور تیم‌ملی مچ‌اندازی در مسابقات آسیایی، دستاورد بسیار خوبی محسوب می‌شود. از مهران‌فرد درباره واکنش حریفانشان به قدرت مچ‌انداز‌های ایرانی به ویژه خودش که دو مدال طلا توسط دو دست راست و چپ کسب کرده، می‌پرسم که می‌گوید: «حریف‌ها از کیفیت مچ‌انداز‌های ایرانی که برای اولین بار در این مسابقات شرکت کرده بودند، شوکه شده بودند. حتی خود من فکر نمی‌کردم که در مسابقه فینال از پس حریف ازبکستانی بربیایم، چون خیلی قوی و در سطح جهانی بود، اما خدا را شکر، موفق شدم».
مریم مهران‌فرد؛ مچ‌اندازی علیه باورهای کلیشه‌ای
استعدادم در کودکی کشف شد
برایم جالب است که بدانم استعداد خانم «مهران‌فرد» در این رشته ورزشی چطور کشف شده است؟ این بانوی مچ‌انداز پاسخ می‌دهد: «من متولد سال ۱۳۶۰ هستم. از دوران کودکی به این کار یعنی مچ‌اندازی علاقه داشتم البته نه به عنوان یک رشته ورزشی بلکه به عنوان یک تفریح و فعالیتی برای سرگرم‌شدن. مثلا هر وقت با دوستانم بودیم، با هم مچ می‌انداختیم و این کار را دوست داشتم و همان‌جا متوجه می‌شدم که در آن استعداد دارم، ولی چون مسابقه‌ای نبود، پیگیرش نمی‌شدم، ولی واقعا به آن علاقه‌مند بودم».
جزو اولین‌های این رشته در ایران هستم
او درباره سابقه این رشته ورزشی در ایران می‌گوید: «رشته ورزشی مچ‌اندازی، تقریبا ۴ سال است که در ایران طرفدارانی پیدا کرده و باشگاه‌هایی هستند که آن را به صورت حرفه‌ای آموزش می‌دهند. من هم از سال ۹۶، جزو اولین نفر‌ها بودم که به صورت حرفه‌ای وارد این رشته شدم. از سطح مسابقات شهرستانی شرکت کردم، بعدکه اول شدم، رفتم مسابقات انتخابی استان، سپس کشور و به همین ترتیب بعد از کسب چندین مدال طلای کشوری در رشته مچ‌اندازی با دست چپ و راست، قرار شد به عنوان نماینده کشورمان در نوزدهمین دوره رقابت‌های مچ‌اندازی قهرمانی آسیا شرکت کنم».
مریم مهران‌فرد؛ مچ‌اندازی علیه باورهای کلیشه‌ای
تمرینات این رشته ورزشی خاص است
«معمولا در روز، حداقل ۲ ساعت تمرین می‌کنم و تمرین پای میز مچ‌اندازی هم، حداقل سه بار در هفته»، مهران‌فرد با این مقدمه می‌افزاید: «اگر کسی بخواهد وارد این رشته ورزشی بشود، اولا باید بداند که اصول و قوانین خودش را دارد و ثانیا باید زیر نظر یک مربی خیلی‌خوب و باتجربه، ابتدا میزان استعدادش بررسی شود و سپس تمرینات حرفه‌ای را شروع کند. این رشته، تکنیک‌های خاص خودش را دارد و برای اجرایشان در مسابقه باید تمرینات خاصی هم داشت. بند بند انگشتان باید تمرین داده شود، انگشت‌ها، کف دست، پشت دست، مچ، ساعد، جلو بازو، پشت بازو و ... تمرین‌های جداگانه‌ای دارد که برای انجام تکنیک‌های این رشته، باید بلد باشید. به طور کلی، تمرینات این رشته به ۳ دسته تقسیم می‌شود: تمرینات تخصصی بدن سازی، مچ‌اندازی و تمرینات پای میز مچ‌اندازی».
میز مچ‌اندازی ۲ تا پد و یک داور
او درباره ملزومات فعالیت در این رشته ورزشی و وسایل مورد نیاز برای مسابقه‌دادن می‌گوید: «برای فعالیت به صورت حرفه‌ای در این رشته ورزشی، یک میز داریم به نام میز مچ‌اندازی که روی آن، دوتا پد دارد. این مسابقات مثل هر مسابقه ورزشی دیگر، قوانین خاص خودش را دارد. این‌که چطور دست‌مان را روی پد بگذاریم، چطور مچ حریف را بگیریم و ... اصولی دارد که اگر رعایت نشود، خطاست و نتیجه مسابقه به نفع حریف ثبت خواهد شد. مسابقه مچ‌اندازی با دستور داور شروع می‌شود و دو نفر به رقابت می‌پردازند؛ بنابراین مسابقات این رشته با آن چیزی که بعضی‌ها در خانه با دوست و آشنا، مچ می‌اندازند، خیلی فرق می‌کند و قابل مقایسه نیست».
مریم مهران‌فرد؛ مچ‌اندازی علیه باورهای کلیشه‌ای
به در قوطی نگاه کنم باز می‌شود!
از او درباره تاثیر این رشته ورزشی بر زندگی‌اش می‌پرسم و این‌که تا حالا در بطری یا قوطی بوده که نتواند با این مچ‌های قوی اش باز کند؟ او‌ می‌گوید: «در هیچ بطری نیست که تا امروز نتوانسته باشم آن را باز کنم، اما این اتفاق افتاده که در یک بطری را هیچ‌فردی در جمع دوستانه‌مان نتوانسته باز کند، اما به قول بقیه، من تا نگاهش کردم، باز شده! این رشته ورزشی به شدت باعث افزایش اعتمادبه‌نفس در انسان می‌شود و این خودباوری، در بقیه مراحل زندگی هم به درد می‌خورد».
مسابقات مچ‌اندازی در صدم ثانیه تمام می‌شود
از او درباره این‌که یک مسابقه مچ‌اندازی تقریبا چه قدر طول می‌کشد هم می‌پرسم که نکته جالبی می‌گوید: «شرکت در مسابقات مچ‌اندازی استرس زیادی به فرد وارد می‌کند. رو به رو شدن با حریفی که نتیجه مسابقه با او در چشم بر هم زدنی مشخص خواهد شد، خیلی استرس زاست. در مسابقات مچ‌اندازی اگر هر دو حریف، خیلی حرفه‌ای باشند، مسابقه در صدم ثانیه تمام خواهد شد، اما در مسابقات معمولی‌تر هر مسابقه در نهایت ۳ ثانیه طول خواهد کشید که همین ۳ ثانیه، انرژی زیادی از انسان می‌گیرد. توجه داشته باشید که مصدومیت‌های این رشته به دلیل سنگین و رقابتی بودنش و فشار زیادی که روی دست می‌آورد، خطرناک است بنابراین به آن سادگی که در قاب تلویزیون یا در شبکه‌های اجتماعی بازنشر شد و مردم دیدند، نیست».
هزینه‌های فعالیت در این رشته ورزشی کم نیست
شاید این طور به نظر برسد که فعالیت در رشته مچ‌اندازی، هزینه‌ای نداشته باشد. مهران‌فرد درباره این ادعا می‌گوید: «نمی‌شود گفت که این رشته ورزشی هزینه ندارد. به هر حال، الان برای داشتن تغذیه درست و حسابی که لازمه موفقیت در هر رشته ورزشی است، هزینه زیادی باید پرداخت کرد. الان ورزشکار‌های قدرتی مثل بدن‌سازها، بالاخره یک سری مکمل‌های قانونی استفاده می‌کنند و ... که همه این‌ها هزینه‌زاست و البته باید زیر نظر مربی باشد».
مریم مهران‌فرد؛ مچ‌اندازی علیه باورهای کلیشه‌ای
دست‌بلند‌ها در این رشته موفق‌ترند
«برای افرادی که می‌خواهند وارد این رشته ورزشی بشوند، می‌خواهم قبل از هر چیز بدانند که به شدت هیجان‌انگیز، مفرح و دوست‌داشتنی است»، او می‌گوید: «اول از همه علاقه و پشتکار است که باعث موفقیت انسان در هر رشته و کاری می‌شود. ما الان در این رشته قهرمان‌های جهانی داریم که قدشان کوتاه است یا برعکس، قدشان بلند است بنابراین خیلی ویژگی ظاهری خاصی برای موفقیت در این رشته وجود ندارد. در مجموع اگر دست بلندتر باشد به ویژه انگشت‌های دست، شانس موفقیت مچ‌انداز بیشتر‌ می‌شود. البته باز هم تمرینات و یادگیری تکنیک‌ها و به کار بردن‌شان به نظرم مهم‌تر است».
به زودی راننده اتوبوس خواهم شد
او درباره وضعیت این رشته ورزشی، تعداد ورزشکاران آن در کشور و آینده خودش هم می‌گوید: «فکر کنم ۲۰۰ یا ۳۰۰ نفر بانوی مچ‌انداز در کشور داریم که به صورت حرفه‌ای فعالیت می‌کنند و برای این دوره از مسابقات، ۶ نفر به ازبکستان اعزام شدیم. من قرار است به زودی وارد سازمان اتوبوسرانی شوم. همه کار‌های استخدامم را انجام دادم و قول دادند که به زودی وارد این حرفه شوم».

داستان محسن؛ حکایتی که اشکتان را درمی‌آورد

داستان محسن؛ حکایتی که اشکتان را درمی‌آورد
محسن قاسمی کشتی‌گیر بروجردی در ۱۹ سالگی دوبنده تیم ملی را پوشید و خیلی زود بر قله آسیا ایستاد و قهرمان جام جهانی شد
برترین ها: محسن قاسمی کشتی‌گیر بروجردی در ۱۹ سالگی دوبنده تیم ملی را پوشید و خیلی زود بر قله آسیا ایستاد و قهرمان جام جهانی شد، اما مو طلایی کشتی ایران این روز‌ها برای بازگشت به زندگی نیازمند حمایت و کمک است. این مطلب برگرفته از رشته‌توئیت شهاب در توئیتر است.
محسن قاسمی
کشتی و ورزش زورخانه‌ای، حداقل در ظاهر، نماد پهلوانی و جوانمردی ایران هستن. این روز‌ها که دلاوری‌های کشتی‌گیرانمون در المپیک توکیو زیر ذره‌بینه، بد نیست به سراغ قهرمانی بریم که در کنج اتاقی، خیره‌به‌سقف مونده
بهمن‌ماه ۱۳۸۹، محمد بنا، غلام‌رضا محمدی، محمدعلی صنعت‌کاران و ناصر نوربخش به شهر بروجرد در استان لرستان، جایی که جام یادگار امام برگزار می‌شد رفته بودن تا کشتی‌گیری بومی و جوان رو زیر نظر بگیرن که با چند قهرمانی در رده‌های پایه آسیا، حالا در ۲۰سالگی همچنان می‌درخشید: محسن قاسمی
محسن قاسمی
محسن، پسری بااستعداد بود که در ۸ سالگی، زیر نظر محسن مرادی و در شهر بروجرد، کشتی رو شروع کرده بود و بعد از قهرمانی‌های پیاپی در رده‌های پایه نوجوانان و جوانانِ استانی و کشوری، به تیم ملی نوجوانان راه پیدا کرده بود.
محسن قاسمی
محسن، در اولین تجربه آسیایی خودش، سال ۲۰۰۶ برنز گرفت؛ اما دو سال بعد و در سال ۲۰۰۸، طلای نوجوانان آسیا رو به گردن آویخت و در ادامه این روند مثبت، سال ۲۰۱۰ در مسابقات قهرمانی جوانان آسیا و وزن ۶۶ کیلوگرم، بازهم قهرمان آسیا شد. این روند، روند یک «امید مدال آینده المپیک» بود.
محسن قاسمی
تیم ملی کشتی فرنگی بزرگسالان ایران در سال ۲۰۱۰، با اولین قهرمانی در جام جهانی، روز‌های خوشی داشت. در برنامه زیربنایی محمد بنا، محسن، جایگاه ویژه‌ای داشت و با اینکه هنوز از لحاظ سنی در رده جوانان کشتی می‌گرفت، به تیم بزرگ‌سالان دعوت شد و با طلای آسیای ۲۰۱۱، پاسخ اعتماد بنا رو داد.
نگاه خاص محمد بنا به محسن برای وزن ۷۴ کیلو که به قول بزرگان، پاشنه آشیل اون زمان کشتی فرنگی ایران بود و قهرمانی‌های پیاپی آسیایی محسن در هر ۳ رده نوجوانان، جوانان و بزرگسالان، باعث شده بود که محسن، برای مسابقات جهانی ۲۰۱۲ روسیه و المپیک لندن، یکی از شانس‌های اصلی سهمیه باشه.
محسن قاسمی
پاییز ۱۳۹۰ (۲۰۱۱) و زمانی که تیم در حال خیز برداشتن برای مسابقات جهانی و المپیک بود؛ بحران تعطیلی لیگ کشتی در ایران پیش اومد! محسن در مصاحبه ایی با تاکید بر اینکه یکی از معدود منابع درآمد کشتی‌گیران از بین رفته، طعنه‌ای هم به قرارداد‌های هنگفت فوتبال زد.
اردیبهشت ۹۱ و با فاصله کوتاهی از المپیک لندن، تیم ملی برای مسابقات قهرمانی جهان عازم روسیه شد. محسن در تیم حضور داشت، ولی در فینال، علیزاده بود که در وزن ۷۴کیلو برای ایران کشتی گرفت و البته شکست خورد! اما در نهایت، تیم پُرامید ایران، ۵-۲ ترکیه رو مغلوب کرد و قهرمان تیمی جهان شد.
«محسنِ موطلایی»؛ پدیده فراموش‌شده کشتی
امان از بی‌سهمیه موندن ایران در ۷۴کیلوی فرنگی المپیک ۲۰۱۲ لندن و جای خالی محسن در تیم المپیک ایران. جایی که ولاسوف روس، که قبلاً یک بار مغلوب محسن شده بود و در این عکس گرفتار در باراندازشه، قهرمان المپیک شد! احتمالاً واستون قابل تصوره که با دیدن قهرمانی ولاسوف، چه بر محسن گذشته.
محسن قاسمی
چند ماه بعد، روزگار، یک بار دیگه یقه محسن رو که با از دست دادن المپیک لندن در وضعیت روحی خوبی نبود، گرفت. در جریان یک تصادف سنگین، محسن مصدوم شد و تحت نظر پزشک، به استفاده از مخدر‌های دارویی روی آورد. اما متاسفانه، این آغازی بر پایان زندگی ورزشی محسنیه که «تنها» مونده بود.
کناره‌گیری مقطعی «سیمون بایلز»، قهرمان پرفروغ ژیمناستیک زنان امریکا حین برگزاری المپیک توکیو به علت مشکلات روحی، بیش از پیش فشار‌های روانی قهرمانانی رو که از سنین پایین در رده ملی ورزش رقابتی می‌کنن، عیان کرد. «سیمونِ همیشه‌طلایی»، با کمک روانشناسان به بازی‌ها برگشت و برنز گرفت.
محسن قاسمی
اما مگه تیم ملی کشتی ایران، روانشناس ورزشی داشت؟! محسنی که عادت به قهرمانی داشت و در آستانه کشتی گرفتن در المپیک لندن بود، از بد روزگار، تبدیل شد به محسن معتاد به دارو و روزبه‌روز بیشتر در این ورطه فرو رفت. تغییر وجنات محسن در این عکس‌ها، گواه زوال تدریجی این قهرمان ملی ایرانه.
محسن قاسمی
از اهمیت حضور روانشناسان ورزشی در کنار ورزشکاران حرفه‌ای و اهمیت تامین مالی قهرمانان ملی که محسن قبلاً بهش اعتراض کرده بود، هرچی بگیم کم گفتیم.‌ای کاش داستان تلخ محسن با این نقد‌های سانتیمانتال تموم می‌شد؛ اما متاسفانه این پایان ماجرا نیست… محسن، بار‌ها خواست که برگرده.
چندین بار تا آستانه ترک اعتیاد رفت و حتی در سال ۱۳۹۵ و ۴ سال بعد از آخرین حضورش در تیم ملی، با کمک‌های کاشفش، محمد بنا، زمزمه‌هایی از بازگشتش به کشتی حرفه‌ای و حتی اردوی تیم ملی شنیده می‌شد. اما نشد… محسن از سال ۹۵ تا ۹۸، درگیر ترک‌های مقطعی اعتیاد در کمپ‌های شهر بروجرد بود؛ و بالاخره، روز ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، زمانی که محسن در کمپ ترک اعتیاد تحت درمان بود؛ طی یک درگیری عجیب و وحشتناک، طوری مورد ضرب و شتم قرار گرفت که از ۲۶ نقطه بدن دچار آسیب‌دیدگی جدی شد و به کما رفت… قهرمان ملی ایران که ذره‌ذره زایل شده بود، زیر دست و پای عده‌ای اراذل، لِه شد.
محسن قاسمی
محسن با خُرد شدن جمجمه و آسیب جدی که منجر به انقباض مغز شده بود، در زندگی نباتی به سر می‌برد و به علت هزینه‌های سنگین درمان، زمانی که واکنش‌های محیطی ضعیفی داشت از بیمارستان خصوصی به بیمارستان دولتی منتقل شد. بعد از ۲ ماه، محسن از کما خارج شد؛ اما دیگه هیچ‌چیز مثل قبل نبود.
در این دوره، ورزشکاران و مسئولین زیادی به عیادت محسن اومدن و پیگیر وضعیتش بودن؛ اما حضور و پیگیری‌های یک هم‌قطار قدیمی، از بقیه خاص‌تر بود؛ طوری‌که محسن با شنیدن صداش، واکنش ناخودآگاه نشون می‌داد: حمید سوریان؛ کسی که رفیق صمیمی محسن در اردو‌های پرشمار تیم ملی بود.
محسن قاسمی
اما واضحه که این دیدار‌های یک‌روزه، هرچند التیام‌بخش و از روی مهربانی و معرفت هستن؛ نمی‌تونن درمانی برای درد محسن باشن، چون «هر روز»، «صبح تا شب» زندگی کردن با اوضاع محسن، برای هیچ‌کس قابل تصور نیست. محسن، بدون توانایی تکلم و تحرک، و از اون بدتر، با فراموشی تدریجی به خونه اومد.
جز دوستان صمیمیش، بسیاری از مسئولین فقط برای گرفتن عکس یادگاری بر بالین محسن حاضر شدن و وعده‌هایی به خانواده‌ش دادن که ندرتاً عملی شده؛ خانواده‌ای که روزبه‌روز آب شدن فرزند برومندشون رو دیدن. با اینکه شبکه‌های خبری، پوشش نسبتاً خوبی به داستان محسن دادن؛ اما وضع امروزش اسفناکه.
«محسنِ موطلایی»؛ پدیده فراموش‌شده کشتی
این عکس، وضع امروز محسنه… دلاوری که ده سال پیش، امید کسب مدال المپیک بود؛ الان در گوشه اتاقی افتاده، حتی قادر نیست یک کلمه رو به زبون بیاره و به گفته پزشکان، هیچ خاطره‌ای از اون دوران درخشان در ذهن نداره. شب و روز محسن، محدود به دیوار‌های سر‌د منزل پدریه و سکوت… سکوت محض.
محسن قاسمی
خانواده محسن در تامین نیاز‌های پزشکیش دچار مشکل هستن و مسئولینی که دیگه محسن واسشون نون و آب نمی‌شه؛ با جواب‌های سربالا اونا رو دست‌به‌سر می‌کنن! پرونده قضایی محسن هم بی‌نتیجه مونده و گویا ضاربین، با قید وثیقه آزاد شدن! و مادری که هرروز و هرشب می‌گه «محسن، وِری» (محسن، پاشو)
«محسنِ موطلایی»؛ پدیده فراموش‌شده کشتی
سرنوشت غم‌انگیز محسن، روی دیگر ورزش قهرمانی در ایرانه و چگونگی اضمحلال تدریجی و فراموش شدن نخبگانی رو نشون می‌ده که اگر در سیستمی اصولی بار میومدن، احتمال رخ دادن چنین فاجعه‌ای، بسیار کم می‌شد. درسته که از یال و کوپال محسن چیزی باقی نمونده، اما بشتابید که هنوز نفس می‌کشه.

وحید امیری؛ الماس قدرنادیده و خوش تراش

وحید امیری؛ الماس قدرنادیده و خوش تراش
دیدن بازی وحید امیری ستاره تیم نفت همان اندازه که چشم نواز بود، دل آدم را به درد می‌آورد که چرا این همه دیر کشف شد؟
برترین‌ها: فوتبال، جواهر‌هایی دارد که بازیشان «هایلایت‌خور» نیست و برای درک کامل کیفیتشان، نیاز است که کل ۹۰ دقیقه بازی را با دقت ببینی. وحید امیری، بهترین نمونه این بازیکن‌ها در فوتبال ملی ماست. این مطلب برگرفته از رشته‌توئیت شهاب در توئیتر است. آرسن ونگر در کتاب خود، از فواید فوتبال بی‌امکاناتِ دوران کودکی می‌گوید و تاکید می‌کند که زمان جذب بازیکنان، به سابقه فوتبال بچگیشان اهمیت ویژه‌ای می‌داد. مثال‌هایی هم می‌زند که در آکادمی‌های فوتبال نبودن و بار‌ها «نه» شنیدن؛ اما دست نکشیدن
وحید امیری؛ الماس قدرنادیده و خوش تراش
یکی از بهترین مثال‌های این‌چنینی در فوتبال ما، کسی نیست جز «وحید امیری». متولد ۱۳۶۷، اهل روستای کوچک «دره‌بادام»، جایی در کو‌ه‌های زاگرس، بین شهر‌های خرم‌آباد و کوهدشت استان لرستان. همونطور که در عکس مشخص است، زمین اطراف روستا او به طوری است که حتی نمی‌شود در آن راحت راه رفت، چه رسد به فوتبال.
وحید امیری؛ الماس قدرنادیده و خوش تراش
«روستای دره بادام حدود ۱۵۰ خانوار و ۱۰۰۰ نفر جمعیت داره و بیشتر دامدار و کشاورزن. دره بادام در ۵ کیلومتری شمال شهر سراب دوره قرار دارد. قبلاً خانواده اقای امیری ساکن همین روستا بودن، ولی از چند سال قبل به خاطر استعداد و شکوفا شدن توانایی‌های وحید مجبور شدن از این روستا به خرم آباد سفر کنن. وقتی وحید تو روستا زندگی میکرد به خاطر امکانات خیلی خیلی کم مجبور بودیم تا شهر سراب دوره با پای پیاده بریم. چون تو شهر سراب دوره یه زمین خاکی خیلی ابتدایی بود. تو دوران مدرسه چند بار تیم روستامون به لطف بازی‌های وحید قهرمان مدارس شد. تو همون زمین خاکی».
فاصله‌ای که وحید در دوران کودکی، «پیاده» طی می‌کرده تا از روستای سنگلاخی خودشان به شهر کوچک سراب‌دوره که «یک زمین خاکی ابتدایی» داشته برسد، ۴/۵ کیلومتره و طی این مسیر، حدود ۱ ساعت وقت می‌گیرد! ۱ ساعت رفت، فوتبال، ۱ ساعت برگشت؛ به قول آرسن ونگر: سفری از یک دنیا به دنیایی دیگر
از دوران کودکی و نوجوانی سخت امیری می‌گذریم و می‌رسیم به سال ۸۶ و قبولی دانشگاه در رشته حقوق. وحید، به قول خودش «هر روز با کیف ورزشی بر دوش» به دانشگاه می‌رفت و اوایل در تیم فوتسال دانشگاه بازی می‌کرد. سال ۸۷، به واسطه چند دوست، به تیم دسته سومی داتیس خرم‌آباد معرفی شد.
وحید امیری؛ الماس قدرنادیده و خوش تراش
با اینکه همچنان دانشجو بود، درخشش وحید در داتیس باعث شد که سال ۸۸، تیم دسته‌دومی کوثر لرستان به سراغش بیاد و یک لیگ بالاتر برود! در ۲۱ سالگی؛ اوج جوانی و پتانسیل فیزیکی، اما درگیر درس و فوتبال منطقه‌ای! سال بعد، تیم لیگ یکی داماش (بعد‌ها گهر) دورود خواهان وحید شد.
مشکلات مدیریتی داماش در سال ۸۹، منجر به این شد که وحید با وجود تست پزشکی رسمی، به این تیم بحران‌زده نرود و در سال ۹۰ به دیگر تیم لیگ یکی، یعنی نفت مسجدسلیمان بپیوند. وحید دو سال در مسجدسلیمان درخشید. جایی که به گفته خود، فوتبالش «شکل گرفته».
وحید امیری؛ الماس قدرنادیده و خوش تراش
سال ۹۲ و در سن «۲۵ سالگی»، وحید بالاخره به لیگ برتر و نفت تهران رفت و شاگرد گل‌محمدی و بعدتر، منصوریان شد. بخش بزرگی از موفقیت نفت، بر پایه دوندگی امیری و شعور فوتبالیش شکل گرفت؛ مثلاً این گل: بازی‌خوانی، دقت ضربه سر، سرعت عمل، شناسایی فضا، تسلط بر بدن، تمرکز و تمام‌کنندگی

https://cdn.jabeh.com/node/2021/6/14/OZdXHavTuq8UHG7i4kPFpcHcu1pzrl7dI9gxi0gf.mp4

کیفیت وحید، از چشم کارلوس کیروش مربی وقت تیم ملی که دقیقاً به دنبال چنین بازیکنانی می‌گشت، پنهان نماند و بالاخره، آذرماه ۹۳ و در سن «۲۷ سالگی»، وحید برای اولین بار به تیم ملی دعوت شد و در آستانه جام ملت‌های آسیا، به اردوی آماده‌سازی در کشور پرتغال پیوست.
وحید امیری؛ الماس قدرنادیده و خوش تراش
۱۴ دی‌ماه ۹۳، یک هفته بعد از اردوی پرتغال و یک هفته قبل از شروع جام ملت‌های آسیا، وحید اولین بازی ملی خودش را مقابل عراق تجربه کرد. با اینکه بازی دوستانه بود و ۶ تعویض انجام شد، وحید ۹۰ دقیقه در زمین غوغا کرد و کیروش، ظرف فقط ۲ هفته، فهمیده بود که چه جواهری را پیدا کرده است.
اما وحید، برای الماس شدن، نیاز به تراش داشت؛ چون طبیعتاً ذهنیت او آماده کوران رقابت‌های جام ملت‌های آسیا نبود! در ۲ بازی اول مقابل بحرین و قطر، ۹۰ دقیقه روی نیمکت نشست؛ ولی در بازی نسبتاً تشریفاتی سوم مقابل امارات برای تعیین سرگروه، ۹۰ دقیقه بازی یا بهتر بگوییم، «آقایی» کرد. تقریباً هر حمله‌ای که از چپ انجام می‌دادیم، وحید یار موثرش بود! تسلط و سرعت عملش در عین خونسردی، نوعی از «خیال‌راحتی» را به تماشاگر القا می‌کرد که اصلاً به کسی که تازه ۲-۳ هفته‌ست به تیم ملی دعوت شده نمی‌خورد! حتی در دفاع، وقتی «عموری» همه را به هم ریخته بود، وحید آنجا بود.
وحید امیری؛ الماس قدرنادیده و خوش تراش
تا رسیدیم به روز سیاه بازی با عراق… ایران، روی کاغذ، باید خیلی راحت عراق را شکست می‌داد؛ ولی آن اخراج عجیب دقیقه ۴۳ پولادی توسط بنجامین ویلیامز، همه‌چیز را خراب کرد. کسی که از ابتدای نیمه دوم برای جبران این اخراج به زمین آمد، کسی نبود جز مهره کم‌کم معتمد کیروش: وحید امیری
از اینکه آن روز چه بر ما گذشت؛ اینکه ۱۰‌نفره، «۲» بار در وقت اضافه و به دراماتیک‌ترین شکل ممکن به بازی برگشتیم؛ می‌گذریم و می‌رسیم به پنالتی ششم، که به قول خود وحید «هنوز صدای تیرک توی گوششه» و مایی که هنوز «از عرشِ شادی به فرشِ ماتم اومدن در کمتر از یک ربع» را به خاطر داریم.
آن روز تلخ قطعاً تا ابد از خاطر وحید و ما پاک نمی‌شود؛ اما کیروش، که دیگه همه متفق‌القولیم که «بازیکن‌شناس» خوبی بود؛ یار مطمئنش را شناخته بود: وحید در «تک‌تک» بازی‌های تیم ملی تا جام جهانی ۲۰۱۸ (جز دو بازی دوستانه با قرقیزستان و سیرالئون) به عنوان یار اصلی یا ذخیره بازی کرد.
وحید امیری؛ الماس قدرنادیده و خوش تراش
نوروز ۹۴، یعنی دو ماه بعد از ناکامی جام ملت‌ها و در فضایی «ضدکیروشی»، تیم ملی به اردوی از پیش تعیین شده اروپا رفت تا با یکی از قوی‌ترین شیلی‌های تاریخ (که دو ماه بعد، برای اولین بار قهرمان کوپا آمریکا شد) و سوئدِ زلاتان دیدار داشته باشد. قرار بود بعد این اردو، کیروش از تیم ملی برود.
وحید، در پیروزی ۲-۰ ناباورانه مان مقابل اون شیلیِ ترسناک، ۹۰ دقیقه درخشان بود و اولین گل ملی خودش را به هم به ثمر رساند. ۵ روز بعد، در شکست ۳-۱ برابر سوئد، باز هم عالی بازی کرد و تک‌گل ما، حاصل پنالتی گرانکویست روی وحید بود. کیروش در تیم ملی ماند و جایگاه وحید هم تثبیت شد.
جدای از اوج‌گیری ناگهانی در فوتبال ملی، وحید با یک جهش بزرگ دیگر، سال ۹۵ به پرسپولیس رفت. چون این نوشتار، بنا به «رنگی» شدن ندارد، از عملکرد فوق‌العاده‌ش در پرسپولیس چیزی نمی‌گوییم.
وحید امیری؛ الماس قدرنادیده و خوش تراش
شماره لباس ملی وحید از ۱۳ به ۱۱ تغییر کرد! با صعود راحتتمان به جام جهانی ۲۰۱۸ و در اولین بازی مقابل مراکش، وحید «موثرترین عملکرد همه‌جانبه»‌ای که من از یک بازیکن ایرانی به یاد دارم را به نمایش می‌گذارد! این ویدئوی عادل و مرتضی محصص، گواه حیرت همگانیمان از کیفیت بازی وحید است.
 https://cdn.jabeh.com/node/2021/6/14/gxgAOFLrXRdyOPu04EQCSqI9qB0LqQA2doHuHN7U.mp4

دیگر همه فهمیده بودند که چرا از دیر معرفی شدن وحید به فوتبال حسرت می‌خوریم. پسر پرتلاشی که محجوب و سربه‌زیر است، اما به موقعش، یک جنگجوی واقعی؛ یادآور این آهنگ لُری از محمد میرزاوندی که می‌گوید:
نگو دیره، می‌خوام تا نفس آخر بجنگم
برای انتقام برادرانم، من مثل یک پلنگِ زخمی هستم
و بالاخره، لحظه شیرینی که قطعاً تا ابد از خاطر وحید و ما پاک نمی‌شود! «لذت لایی زدن» را تا فوتبال بازی نکرده باشی؛ نمی‌فهمی! اصلاً قابل وصف نیست! درست است که لایی زدن به پیکه، افتخار خاصی محسوب نمی‌شود؛ امّا اینکه «وحید امیری» بزند، بی تردید یکی از زیبایی‌های ناب زندگی است.
 https://cdn.jabeh.com/node/2021/6/14/GHASfx9X7lSS8nCOWyiwTcYkALLybo8L7ogd44eW.mp4

همین چند روز پیش و در بازی حساس مقابل بحرین، سامان قدوس با تکنیک مثال‌زدنیش چشم‌ها و تیتر‌ها را برای خودش کرد، ولی کسی که گل اول را با بازی‌خوانی خوب، دریبل و در نهایت «پری‌اسیست» ساخت، امیری بود. سوئد به دنیا نیومده، لهجه‌ش هم به جای انگلیسی، لُریه؛ اما از جان مایه می‌گذارد.
سبک دوندگی و تلاش خالصانه وحید، به قول سینمایی‌ها «هم از لحاظ فُرم، هم محتوا»، یادآور علیِ «بچه‌های آسمان» است. وحید، دوید و دوید و دوید تا بالاخره رسید؛ خیلی دیر رسید، اما رسید؛ از راه درست هم رسید.‌ای کاش در مدارس و دانشگاه‌ها، دو واحد «زندگی‌نامه وحید امیری» درس داده شود.